هیچ وقت قطار بهم نچسبیده ، نه از محیطش خوشم میاد ، نه از سرعتش و نه از صداش ! اما دارم کم کم بهش عادت میکنم و البته چاره دیگه ای ندارم :(

این سری هم مثل تمام دفعات قبلی کم کاری خودم رو حس کردم ، من باید از اول سال کد م رو قوی میکردم و توانایی دیباگ کردن قبلی ام رو بدست می اوردم. ، اصلاح میکنم نباید این چرت و پرت ها رو بگم ، چون اصلاً در حال حاضر منطقی نیست فکر کردن بهشون ، فقط تاکید میکنم باید بیشتر بریم توی اتمسفر ، توی لایه های زیر پوستیش و با بقیه آشنا بشیم ، باید به نظرم جوری بشه که. 

پ.ن: فک کنم واقعاً باید پاکشون کنم :)

داشتم در مورد قطار میگفتم ، نمی دونم چرا ، ولی نه تنها مثل بقیه وسایل نقلیه ، هیچ حس اولیه خوبی نداره ، بلکه حتی حس ثانویه و ثالثیه و ‌. خوبی هم نداره ، دقیقا مثل چهارصد و پنج های داغون شده تاکسی میمونه و بد تر اینه که تاکسی رو ادم نباید یک روز تمام تحمل کنه :/


اما درد واقعی سفر با قطار وقتی معلوم میشه که میخای بخابی چون به ترتیب انجام دادن داریم پهن کردن یکسری ملافه اضافی که اصلا ازشون خوشت نمیاد ولی میدونی که از اون نجاست زده های زیرشون خیلی تمیز ترن ، دومین موضع وقتی شروع میشه که میخای لباس هاتو عوض کنی برای وقتی که قرارع صبح الطلوع بیدارشی و احتمالا بی افتی توی شهر و یکسری کار جدی انجام بدی که براشون سفر کردی ، درد سوم برای وقتیه که توی همین دستشویی که اومدی و لباس هاتو عوض کردی باید کارتو بکنی ، درد اونجاست که صدای توپ و خمپاره که چرخ‌ های قطار تولید میکنن اونقد زیاده که اجازه تمرکز و هدف‌گیری بهت نمیده ، ولی لرزشش اینقد زیاده که حتی اگر ارش کمانگیر هم باشی اینجا توی هدف گیری با مشکل مواجه میشی ! درد چهارم رو وقتی که برمیگردی تا بالاخره کمی لش کنی و آرام شی ، لامصب اینقد میلرزه که به علت اختلاف چگالی اجرای بدن بهت حس سانتریفیوژ شدن دست میده که البته دور از ذهن هم نیست با همه این مصائب که خواب میری ساعت سه بعد نصف شب یه غول پچل بد ترکیب میاد با کلید میزنه روی شیشیه کوپه و میگه ایستگاه فلان ، پیاده نمیشید ؟؟؟

میدونی اینقد هم دردشون زیاده و قدرت کثیری رو میطلبن که میشه اسمشون رو بزاری شش خوان قطار و تازه میشه یه کتاب حماسی تر از حماسه خلق شاهنامه ایجاد کرد :))

ولی انصافاً بعضی مواقع شیرینه ، مثل وقتی که با دوستای خوبی هم کوپه بشی یا منظره بیرون اینقد جذاب در بیاد که شاخ و برگ های همه تنه شن !

ولی انصافاً هرکار کردم ، نشد که نشد ، قطار خیلیی منفوره :(

مراد دلم رو نمی خواهم

روحش شاد ، یادش گرامی

آبی ایز دِ گرمِست کالر از پلنت فرام بالا

، ,رو ,هم ,قطار ,ولی ,های ,وقتی که ,نه از ,میشه که ,خوبی هم ,، ولی

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروش سرور و تجهیزات شبکه HP زنان ناشناخته loona the world سوم ابتدایی زندگی سالم پاور بانک DLwolf مشاوراملاک وب سایت طرح توجیهی و بیزینس پلن آماده مدیریت و پشتیبانی سایت های همگام